گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد دوم
درس نهم جنگ احزاب …، و دوران تثبیت قدرت






اشاره
هدفهاي آموزشی
انتظار میرود با مطالعه این درس:
- علل وقوع جنگ احزاب را بررسی کنیم.
- موقعیت مکانی جنگ احزاب را بدانیم.
- به چگونگی وقایع جنگ احزاب پی ببریم.
- با نظر قرآن در مورد جنگ احزاب آشنا شویم.
- علل شکست مشرکان در جنگ احزاب را بدانیم.
- چگونگی جنگ بنی قریظه را بدانیم.
در این درس به جنگ احزاب، علت وقوع آن، موقعیت مکانی آن، حفر خندق به پیشنهاد سلمان فارسی، پیمان شکنی یهود به
تحریک ابوسفیان، رشادت حضرت علی (ع) در از پاي در آوردن عمرو بن عبدود

صفحه 25 از 305
ص: 14
که از پهلوانان نامدار عرب بود، نگاه قرآن به جنگ احزاب، علل هزیمت سپاه شرك، پایان یافتن اقتدار قریش در نتیجه جنگ
احزاب، علت رخداد جنگ بنی قریظه و در نهایت اسارت آنان به دست سپاه اسلام خواهیم پرداخت.
جنگ احزاب (خندق)
پیروزي پیامبر (ص) در جنگ بنینضیر و اخراج آنان از مدینه و سرکوبی برخی قبیلههاي سرکش عرب در جنگهاي ذات الرقاع و
دومۀالجندل و حضور فعال و مقتدرانه در بدر الموعد تا اندازهاي شکست مسلمانان را در احد جبران کرد و موجب تضعیف قریش
و یهودیان گردید. عدم حضور قریش در سرزمین بدر و تخلف ابوسفیان از وعده خویش، موقعیت قریش را متزلزل ساخت و تداوم
سروري آنان را در بین قبایل جزیرة العرب با خطر جدي روبهرو کرد. سران قریش تصمیم گرفتند این مشکل بزرگ را به هر نوع
که شده حل کنند و به اصطلاح خودشان از دست رسول خدا (ص) و مسلمانان راحت شوند. بنابراین براي جنگ با حضرت به
جمعآوري اموال پرداختند و هزینه جنگ خندق را بر دوش اهل مکه نهادند بهطوري که تمام مردم کم و بیش کمک کردند.
از دیگر سوي یهودیان اخراجی بنینضیر با سران یهود خیبر تجمع و توطئه جنگ بر ضد مسلمانان را طراحی کردند. به روایت
441 سَلّام بن ابیالحُقیق، حُیی بن اخْطَب، کنانۀ بن ربیع و هَوْذة بن قیس همراه عدهاي دیگر رهسپار / 225 و واقدي 2 / ابناسحاق 3
مکه شدند و نزد سران قریش رفتند و آنان را به جنگ با رسول خدا (ص) فرا خواندند. ابوسفیان

صفحه 26 از 305 جنگ احزاب (خندق)
ص: 15
گفت: اي یهودیان شما اهل دانش و کتاب پیشین هستید، دین ما بهتر است یا دین محمد؟ یهودیان برخلاف عقیده خود شرك و
بتپرستی را بر توحید ترجیح داده و گفتند بلکه دین شما از دین محمد بهتر است و شما از او به حق نزدیکترید. خداوند آیه
پنجاه و یک سوره نساء را در مذمت و تقبیح آنان نازل کرد:
أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ أُوتُوا نَصِیباً مِنَ الْکِتَابِ یُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ وَ یَقُولُونَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا هَؤُلاءِ أَهْدَي مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا سَبِیلًا.
آیا ندیدي کسانی را که بهرهاي از کتاب به آنان داده شده به جبت و طاغوت ایمان میآورند و به کافران میگویند اینان از کسانی
که ایمان آوردهاند هدایت یافتهترند.
باري، قریش از پاسخ یهودیان شاد و در جنگ با رسول خدا راسختر شدند. سپس پنجاه نفر از سران طوایف با یکدیگر همپیمان
گشتند و در کنار پرده کعبه گرد آمده سوگند یاد کردند که تا آخرین نفر بر ضد رسول خدا (ص) بجنگند.
یهودیان نیز غَطَفان و بنیسُلیم را با خود متحد کردند و قرار شد در ازاي شرکت قبیله غَطَفان خرماي یک سال خیبر و یا به قولی
نصف آن را به آنان بدهند. سرانجام از تمامی قبایل ده هزار نیرو، ششصد اسب و چندین هزار شتر در قالب سه لشکر آماده شدند.
فرماندهی کل سپاه با ابوسفیان بود. گویا حجاز تا آن روز در هیچ یک از جنگهاي خود چنین سپاه بزرگی را ندیده یا کم دیده
بود.
شوراي جنگی مدینه

صفحه 27 از 305 شوراي جنگی مدینه
ص: 16
سوارانی از قبیله خزاعه چهار روزه خود را به مدینه رساندند و رسول خدا (ص) را از حرکت سپاه بزرگ قریش مطلع ساختند. به
444 / روایت شیخ صدوق در خصال/ 368 امیرالمؤمنین فرمود جبرئیل بر پیامبر نازل شد و او را از این مطلب آگاه کرد. واقدي 2
گوید: حضرت یاران خود را از حمله قریبالوقوع قریش باخبر ساخت و آنان را موعظه کرد و فرمود اگر شکیبایی و پرهیزکاري
کنند پیروز خواهند شد و مردم را به اطاعت از خدا و رسول او فرا خواند. آنگاه درباره جنگ به مشورت پرداخت و از آنان پرسید
براي پیکار با دشمن به بیرون مدینه بروند یا در مدینه بمانند؟ نظر مسلمانان در این مورد مختلف بود.
سلمان گفت: اي رسول خدا (ص) روزگاري که ما در سرزمین فارس بودیم و از سواران دشمن بیم داشتیم در اطراف خود خندق
میکندیم. مسلمانان نظر سلمان را پسندیدند و با توجه به خسارتی که در جنگ احد متحمل شده بودند بیشتر مایل بودند که در
داخل مدینه بمانند. پیامبر (ص) سوار اسب شد و همراه تنی چند از اصحاب براي تعیین مکان حفر خندق و اردوگاه سپاه بیرون
رفت. قرار شد در دامنه کوه سَلْع اردو بزنند و کوه را پشت سر قرار دهند و حفر خندق را از ناحیه مَذاذ شروع و به ذُباب و راتِج ختم
کنند. پیامبر همان روز فرمان حفر خندق را صادر کرد. از ناحیه راتِج تا کوه ذُباب که قسمت شرقی بود به مهاجران واگذار گردید
و از ناحیه کوه ذُباب تا کوه بنیعبید به انصار سپرده شد.
پیامبر (ص) هر چهل ذراع را به ده نفر سپرد و اینجا بود که بر سر سلمان که به تنهایی به جاي ده مرد کار میکرد نزاع شد. انصار
مدعی

صفحه 28 از 305 شوراي جنگی مدینه
ص: 17
بودند سلمان از انصار است و مهاجران میگفتند او از مهاجران است و هر یک خواهان آن بودند که سلمان را نزد خود ببرند. در
این بین پیامبر داوري کرد و با سخن تاریخی خود به کشمکش انصار و مهاجر خاتمه داد و فرمود:
.« سَلْمانُ مِنّا أَهْلَ الْبَیْتِ »
سلمان از ما اهلبیت است.
مسلمانانی که سهم خود را حفر میکردند به یاري کسانی میشتافتند که هنوز سهم خود را نکنده بودند.
من در ناحیهاي از حفر خندق به سنگ بزرگی برخوردم که کار را دشوار ساخت. » : 230 سلمان گوید / به روایت ابن اسحاق 3
رسول خدا (ص) آمد کلنگ را از من گرفت سه بار به آن زد که هر بار برقی از زیر کلنگ جهید. پرسیدم: اي رسول خدا این برق
.« خداوند با برق نخستین یمن و با برق دوم شام و مغرب و با برق سوم مشرق زمین را براي من فتح کرد » : چه بود؟ فرمود
موقعیت و مشخصات خندق
همان گونه که در جنگ احد گفته شد مکه در جنوب مدینه قرار دارد و به طور طبیعی باید خندق در ناحیه جنوب بر سر راه قریش
حفر میشد، با این وصف چرا در شمال مدینه حفر شد؟ پاسخ همان است که در جنگ احد گفته شد. یعنی مدینه یک حالت نعل
اسبی داشت که سه طرف آن را کوه، ساختمان و نخلستان پوشانده بود و ورود یک سپاه بزرگ فقط از ناحیه شمال ممکن بود. به
قول سمهودي

صفحه 29 از 305 موقعیت و مشخصات خندق
ص: 18
1205 با حفر خندق در سمت شمال حصار شهر کامل شد و دیگر راه ورود براي سپاه شرك نماند. اما حدود و / در وفاء الوفاء 4
مشخصات خندق بهطور دقیق در متون سیره و تاریخ ذکر نشده است.
447 عمق خندق پنج ذراع / محققان و نویسندگان متأخر از روي برخی قراین حدود و اندازه آن را متفاوت گفتهاند. به نقل واقدي 2
بوده است که حدود دو متر و نیم میشود. با توجه به گزارشی که گفته عمق خندق بلندتر از قامت یک انسان بوده و اگر شخصی
در آن میایستاد دیگر دیده نمیشده این اندازه صحیحتر به نظر میرسد. عرض آن هم گویا حدود دو متر و نیم تا سه متر بوده که
انسان پیاده و سواره به راحتی نمیتوانسته از آن عبور کند. طول خندق را پنج هزار ذراع نوشتهاند که قریب نیم فرسخ میشود. اگر
سه هزار نیرویی که در جنگ احزاب حاضر شدند در حفر خندق هم شرکت نموده و همانطور که تصریح شده هر نفر هم چهار
ذراع حفر کرده باشند طول خندق دوازده هزار ذراع بوده است، یعنی حدود یک فرسخ و این دقیقتر به نظر میرسد. محمد
شخصاً بعد از رسیدگی به وضع خندق چنین » : حمیدالله حیدرآبادي هم در کتاب رسول اکرم در میدان جنگ/ 114 گفته است
454 گوید: خندق به مدت شش روز حفر / واقدي 2 .« استنباط میکنم که طول اصلی آن در حدود پنج کیلومتر و نیم بوده است
شد.
حرکت به سوي دشمن
230 گوید: چون رسول خدا (ص) از حفر خندق فراغت یافت سپاهیان شرك متشکل از احزاب مختلف عرب به / ابن اسحاق 3
نزدیک مدینه

صفحه 30 از 305 حرکت به سوي دشمن
ص: 19
رسیدند. قریش و همپیمانانشان از بنیکنانه و مردم تِهامه در ناحیهاي از رُومَه، میان جُرْف و زَغابه در وادي عقیق فرود آمدند.
غطفان و پیروانشان از مردم نجد در ناحیهاي از نَقْما تا کنار احد جاي گرفتند. پیامبر (ص)، ابن اممکتوم را در مدینه به جاي خود
گذاشت و دستور داد زنان و کودکان را در برجها و کوشکها جاي دادند و پرچم مهاجران را به علی بن ابیطالب و پرچم انصار
را به سعد بن عباده داد و با سه هزار نفر از مدینه خارج شد و در دامنه کوه سَلْع فرود آمد و آنجا را لشکرگاه خود قرار داد. کوه
سَلْع پشت سر و خندق در مقابل حضرت بود و بین سپاه اسلام و سپاه شرك خندق قرار داشت.
پیمانشکنی یهود
455 حُیی بن اخْطَب که از سران اخراجی بنینضیر بود به تحریک ابوسفیان نزد کعب بن اسد رئیس بنیقریظه / به روایت واقدي 2
رفت و از او خواست تا پیمان خود را با محمد نقض کند ولی کعب نمیپذیرفت. حُیی آن قدر او را وسوسه کرد تا آنکه در نهایت
گفت من میترسم محمد کشته نشود و قریش به سرزمین خود بازگردد، تو نیز به سوي خانوادهات باز گردي و من و همراهانم
کشته شویم. حُیی به تورات سوگند یاد کرد که اگر چنین شود او نزد بنیقریظه بماند و به سرنوشت آنان دچار گردد.
486 آمده است که قرار شد هنگام شروع جنگ حُیی هفتاد نفر از بزرگان طوایف مختلف را به عنوان / در نقل دیگر واقدي 2
گروگان و وثیقه نزد آنان بگذارد. قراردادي نیز در این زمینه نوشته و امضا شد.

صفحه 31 از 305 پیمانشکنی یهود
ص: 20
آنگاه عهدنامهاي را که با رسول خدا بسته بودند آوردند، حُیی آن را پاره کرد و از قلعه بنی قریظه خارج شد.
457 گوید: رسول خدا (ص) پس از آگاهی از پیمان شکنی بنیقریظه ابتدا زبیر را فرستاد تا خبري بیاورد. زبیر پس از / واقدي 2
بررسی و بازدید بازگشت و گفت بنیقریظه را دیدم که چهارپایان خود را جمع کرده و قلعهها و راههايشان را اصلاح و ترمیم
میکردند. باز هم براي کسب اطلاع بیشتر و اتمام حجت سعد بن عباده و سعد بن معاذ و اسید بن حُضیر را نزد آنان فرستاد و فرمود:
بنگرید آنچه از اینان به ما رسیده راست است یا دروغ؟ اگر راست بود سخن به کنایه بگویید من میفهمم تا موجب تضعیف »
اینان نزد یهودیان آمدند دیدند کار از پیمان شکنی .« مسلمانان نشود و اگر بر پیمان خود وفادارند آشکارا و در حضور مردم بگویید
هم بالاتر است. وقتی از آنان خواستند نقض عهد نکنند به رسول خدا (ص) اسائه ادب کرده و به سعد بن معاذ فحشهاي رکیک
دادند. فرستادگان پیامبر بازگشتند و با گفتن عَضَل و قاره به آن حضرت رساندند که مانند قبیله عَضَل و قاره پیمان شکنی کردهاند.
رسول خدا (ص) تکبیر گفت و فرمود:
.« أَبْشِرُوا یا مَعْشَرَ الْمُسْلِمِینَ بِنَصْرِ الِله وَ عَوْنِهِ »
اي مسلمانان مژده باد شما را به یاري و کمک خداوند.
به این صورت خبر پیمان شکنی یهودیان در بین مسلمانان پخش شد.
مسلمانان بر زنان و کودکان و اموال خود سخت بیمناك بودند. یهود بنیقریظه تصمیم گرفتند شبانه به مرکز مدینه شبیخون بزنند. به
این منظور حُیی بن اخطب رانزد قریش فرستادند تا هزار نفر از آنان و هزار نفر از

صفحه 32 از 305 پیمانشکنی یهود
ص: 21
غطفان بیایند و به کمک آنان به مرکز شهر حمله کنند. این خبر به پیامبر رسید و گرفتاري بسیار سخت شد. رسول خدا (ص)، سَلَمَۀ
بن اسْلَم را با دویست مرد و زید بن حارثه را همراه سیصد نفر براي پاسداري از مدینه اعزام کرد و فرمود تا سپیدهدم تکبیر بگویند.
تنظیم سپاه
472 رسول خدا (ص) سپاه خود را سازماندهی کرد و نگهبانانی بر خندق گمارد و دستور داد هرگاه دشمن / به روایت واقدي 2
خواست از خندق عبور کند او را با تیر و سنگ به عقب برانند. حدود سی و پنج اسبسوار نیز در طول خندق گشت میزدند و به
186 گوید: شبها فرماندهی سپاه با / مردانی که براي نگهبانی گمارده بودند سرکشی میکردند. علی بن ابراهیم قمی 2
امیرالمؤمنین بود.
پیامبر (ص) خیمه خود را در دامنه کوه سَلْع برپا کرد و عَبّاد بن بشر را به فرماندهی نگهبانان آن گمارد. خود حضرت نیز زره بر تن
کرد و کلاهخود بر سر گذاشت و به دقت از خندق حفاظت میکرد و مرتب به نگهبانان و مجاهدان سرکشی مینمود. مشرکان
پیوسته درصدد بودند تا از جاهاي باریک و تنگ خندق عبور کرده و به قلب سپاه اسلام حملهور شوند ولی هر بار با مقاومت
سرسخت نگهبانان مسلمان روبهرو میگشتند.
فرماندهان و رؤساي مشرکان به نوبت به معرکه میآمدند. گاهی پراکنده و گاهی با هم در اطراف خندق اسب میتاختند، همه
آنان یک هدف داشتند و به یک جا میخواستند حمله کنند و آن هم خیمه پیامبر

صفحه 33 از 305 تنظیم سپاه
ص: 22
بود. در یکی از روزها حِبّان بن عَرِقَه تیري به دست سعد بن معاذ زد، چون زره او کوتاه بود تیر به دستش اصابت کرد و پس از چند
ماه شهید شد.
فارس یلیل
470 یک روز عدهاي / مسلمانان همچنان در محاصره دشمن بودند ولی نبرد شدیدي بین آنان رخ نداد تا آنکه به روایت واقدي 2
از پهلوانان قریش تصمیم گرفتند دستهجمعی حمله کنند. از این رو در جستجوي تنگنایی برآمدند. عمرو بن عَبْدِوُدّ، عِکْرِمَۀ بن ابی
جهل، هُبیرة بن ابی وَهْب و ضِ رار بن خطّ اب اسبهاي خود را تاختند و از تنگنایی عبور کردند. عمرو نخستین کسی بود که از
خندق عبور کرد.
به روایت طبرسی/ 91 پهلوانان قریش مابین خندق و کوه سَلْع به جولان درآمدند. علی بن ابیطالب با گروهی از مسلمانان راه عبور
از خندق را مسدود کردند. عمرو بن عَبْدِوُدّ که از پهلوانان نامدار عرب بهشمار میآمد و با صدها نفر برابر بود پیوسته هماورد
میطلبید.
.« اي رسول خدا (ص) من با او مبارزه میکنم » : 200 امیرالمؤمنین برخاست و گفت / 183 و عیون التواریخ 1 / به روایت قمی 2
حضرت دستور داد بنشیند. عمرو دوباره مبارز طلبید ولی ترس و وحشت چنان بر سر مسلمانان سایه افکنده بود که نفس در سینهها
حبس شده، سرها به گریبان فرو رفته و سکوت محض آنان را فرا گرفته بود. علی (ع) براي بار دوم برخاست و اعلام آمادگی کرد
و این بار نیز پیامبر به او دستور داد بنشیند. عمرو اسب خود را پس و پیش تاخت و وقتی دید کسی پاسخ او را نمیدهد عربده
مستانه سر داد:
وَ لَقَدْ بَحِحْتُ مِنَ النِّداءِ بِجَمْعِهِمْ هَلْ مِنْ مُبارِز
وَ وَقَفْتُ مُذْ جَبُنَ الشُّجاعُ مَوْقِفَ الْقَرْنِ المُناجِز

صفحه 34 از 305 فارس یلیل
ص: 23
همانا صدایم گرفت از بس فریاد زدم آیا در بینشان مبارزي هست و من در جایگاهی از مبارزه ایستادهام که قهرمانان سخت به
وحشت میافتند!
.« نزدیک من بیا » : 182 گوید: امیرالمؤمنین (ع) برخاست و از رسول خدا (ص) اجازه رفتن به میدان خواست. حضرت فرمود / قمی 2
چون نزدیک رفت عمامه از سر خویش برداشت و بر سر وي نهاد و شمشیر خود، ذوالفقار را نیز به او داد. سپس دست به دعا
و از خدا خواست تا وي را از هر جهت محافظت فرماید. آنگاه به نقل طبرسی/ « خدایا او را بر دشمن یاري فرما » : برداشت و فرمود
بَرَزَ الإِیمَانُ کُلُّهُ » : 361 سخن مهم و تاریخی خود را درباره عظمت و اهمیت این نبرد چنین بیان داشت / 194 و ابن ابیالحدید 13
63 گوید: علی (ع) هنگامی که نزدیک عمرو / تمامی ایمان در برابر تمامی کفر آشکار شد. ابن ابی الحدید 19 « إِلَی الشِّرْكِ کُلِّهِ
رسید پاسخ رجز او را چنین داد:
لا تَعْجَلَنَّ فَقَدْ أَتا كَ مُجِیبُ صَوْتِکَ غَیْرَ عاجِز
ذُو نِیَّۀٍ وَ بَصِیرَةٍ یَرْجُو بِذاكَ نَجاةَ فائِز
شتاب مکن که همانا پاسخدهنده بانگ تو با قدرت تمام به سویت آمد، کسی که داراي هدف و بینش است و از این نبرد امید
رستگاري دارد.
تزلزل عمرو
184 عمرو که در جاهلیت با ابوطالب دوست بود / به روایت قمی 2

صفحه 35 از 305 تزلزل عمرو
ص: 24
عمرو گفت: آري، همانا پدرت همنشین و دوست من بود. بازگرد که من دوست .« علی پسر ابوطالب » : پرسید: تو کیستی؟ فرمود
عمرو گفت: برادرزاده من مایل نیستم مرد بزرگواري مانند تو .« ولی من دوست دارم تو را بکشم » : ندارم تو را بکشم. حضرت فرمود
64 مینویسد: استاد ما ابوالخیر مصدّق بن شَبیب نحوي میگفت: / را به قتل برسانم. بازگرد که برایت بهتر است. ابن ابیالحدید 19
به خدا سوگند پیشنهاد بازگشت براي زنده ماندن علی (ع) نبود بلکه از ترس بود، زیرا او از کشتههاي علی در بدر و احد اطلاع
داشت و میدانست که اگر با وي به نبرد برخیزد همانا کشته خواهد شد. چون خجالت میکشید ترس خود را اظهار کند چنین
اي عمرو تو در جاهلیت میگفتهاي اگر کسی سه خواسته از تو داشته باشد » : گفت و هر آینه دروغ میگفت. امیرالمؤمنین فرمود
گفت: آري. حضرت از او خواست مسلمان شود، نپذیرفت. به او گفت جنگ را ترك کند و « تمامی و یا یکی از آنها را میپذیري
به مکه بازگردد، قبول نکرد.
سرانجام به او پیشنهاد کرد پیاده به جنگ بپردازد، این را پذیرفت و اسب خود را پی کرد و یا به قولی به صورت آن زد و به کناري
راند. آنگاه به پیکار پرداختند، غبار غلیظی برخاست به طوري که از چشمها پنهان شدند. عمرو با شمشیر آخته حملهور شد،
حضرت در پناه سپر به استقبال او رفت. عمرو ضربتی زد سپر شکافته شد و بر سر آن بزرگوار اصابت نمود. حضرت بیدرنگ
ضربتی بر شانه عمرو زد که او را نقش بر زمین کرد. از حذیفه نقل شده که زره عمرو کوتاه بود امیرالمؤمنین با شمشیر پاهایش را
قطع کرد و او از قفا به زمین افتاد. ابنشهر آشوب در

صفحه 36 از 305 تزلزل عمرو
ص: 25
115 گوید: چون علی (ع) روي سینه عمرو نشست تا سرش را جدا کند او به مادر حضرت دشنام داد و آب دهان به / مناقب 2
صورتش افکند. حضرت خشمناك شد و از بیم آنکه مبادا او را براي انتقام خویش بکشد برخاست و وي را رها کرد، بعد که
خشمش فروکش کرد سر عمرو را براي رضاي خدا از بدن جدا کرد.
به روایت شیخ مفید/ 55 امیرالمؤمنین (ع) سر عمرو را جدا کرد و با خود آورد مقابل رسول خدا گذاشت. در این لحظه پیامبر
32 و / 19 ، مستدرك حاکم 3 / ارزش و عظمت کار آن حضرت را بیان کرد و براي همیشه جاودانه ساخت، به نقل تاریخ بغداد 12
343 فرمود: / مجمع البیان 8
.« لَضَرْبَۀُ عَلِیٍّ یَوْمَ الْخَنْدَقِ أَفْضَلُ مِنْ عِبادَةِ الثَّقَلَیْنِ »
هر آینه ضربت علی در روز خندق برتر از عبادت جن و انس است.
62 روایت کردهاند که پس از کشته شدن عمرو، پیامبر (ص) فرمود: / شیخ مفید/ 56 و ابن ابیالحدید 19
.« الآنَ نَغزُوهُم وَ لا یَغْزُونا »
هم اینک ما به جنگ آنان میرویم و آنان دیگر به جنگ ما نمیآیند.
قراردادي که امضا نشد
477 نقل کردهاند که وقتی دوران محاصره طول کشید و مسلمانان دچار سختی شدند رسول خدا / 234 و واقدي 2 / ابناسحاق 3
(ص)

صفحه 37 از 305 قراردادي که امضا نشد
ص: 26
سران غطفان را خواست و با آنان قرارداد بست که یک سوم خرماي آن سال مدینه را بگیرند و با سپاه خود بازگشته و از جنگ با
مسلمانان دست بکشند. هنوز قرارداد امضا نشده بود حضرت با سعد بن معاذ و سعد بن عباده مشورت کرد. آنان گفتند: اي رسول
خدا! اگر این دستور آسمانی است که حتماً اجرا کنید و اگر دستور آسمانی نیست ولی خودتان بدان مایل هستید باز هم اجرا کنید
که ما گوش به فرمانیم و اما اگر مشورت میفرمایید پس براي آنان نزد ما جز شمشیر چیز دیگري نیست. پیامبر (ص) به سعد بن
معاذ دستور داد نامه را پاره کند و او با آب دهان نوشتهها را محو نمود و سپس آن را پاره کرد.
برخی از محققان معاصر در صحت این مطلب به اینگونه تردید کرده و مسائلی را در استبعاد آن ذکر نمودهاند. به نظر میرسد
اصل داستان صحیح است ولی به گونهاي دیگر و آن اینکه درخواست این مطلب از سوي قبیله غطفان بوده است نه از جانب
483 نقل میکند که زبیر بن باطا در ضمن سخنان خود که تفاوت موقعیت بنیقریظه را با قریش بیان میداشت / پیغمبر. واقدي 2
گفت: غطفان از محمد خواستهاند که مقداري از محصول خرماي اوسیان را به آنان بدهد تا برگردند و محمد نپذیرفته و گفته است
فقط شمشیر بین ما حکمفرماست. با توجه به اینکه قبیله غطفان به گدایان عرب معروف بودند و در شدت فقر و تنگدستی بهسر
میبردند به احتمال زیاد درخواست قسمتی از خرماي مدینه از سوي خود آنان بوده است.
ماجراي نعیم بن مسعود

صفحه 38 از 305 ماجراي نعیم بن مسعود
ص: 27
480 نعیم بن مسعود اشجعی از قبیله غطفان که همراه آنان به جنگ مسلمانان آمده بود، / 240 و واقدي 2 / به روایت ابناسحاق 3
گفته است بین نماز مغرب و عشا نزد پیامبر رفتم و گفتم: اي رسول خدا، من اسلام آوردهام ولی قبیلهام از اسلام من بیخبرند، هر
از آنجا نزد بنیقریظه که در جاهلیت .« تا میتوانی دشمن را خوار و پراکنده ساز » : چه میخواهی به من دستور ده. پیامبر فرمود
ندیمشان بودم رفتم و گفتم اي بنیقریظه دوستی و صمیمیت مرا با خویش میدانید. قریش و غطفان مانند شما نیستند، اگر پیروز
نشوند به سرزمین خود باز میگردند و شما را با محمد رها میکنند و شما هم به تنهایی قدرت مقاومت با او را ندارید. پس در
جنگ با آنان همراه نشوید مگر آنکه گروهی از اشراف و بزرگان آنان را گروگان بگیرید.
سپس نزد قریش آمد و به ابوسفیان و بزرگان قریش گفت از دوستی من با خود و مخالفتم با محمد به خوبی آگاهید. بنیقریظه از
پیمانشکنی با محمد پشیمان شده و شخصی را نزد او فرستاده و گفتهاند ما هفتاد نفر از قریش و غطفان میگیریم و به تو تسلیم
میکنیم تا گردن بزنی و ما تا پایان جنگ همراه تو میجنگیم مشروط بر آنکه بنینضیر را بازگردانی. آنگاه نزد قبیله خود غطفان
رفت و همین مطلب را به آنان گفت. ابوسفیان و رؤساي غطفان عکرمۀ بن ابیجهل را همراه چند نفر از قریش و غطفان غروب
جمعه نزد بنیقریظه فرستادند. عکرمه به آنان گفت توقف ما طولانی و مراتع خشک شده است و چهارپایان در معرض هلاکتاند،
آماده باشید فردا صبح همگی با این مرد بجنگیم. یهودیان گفتند: فردا شنبه است و ما روز شنبه جنگ نخواهیم کرد. وانگهی ما با

صفحه 39 از 305 ماجراي نعیم بن مسعود
ص: 28
محمد نمیجنگیم مگر آنکه شما گروهی از مردان خود را به عنوان گروگان نزد ما بگذارید.
پذیرفتن این داستان بدین صورت مشکل است، محققان در صحت آن تشکیک و تردید کردهاند، چرا که عموماً راویان آن از قبیله
اشجع و درنهایت خود نعیم بن مسعود است و او به گفته ابندُرید در کتاب اشتقاق مردي سخنچین بوده است. آري، نعیم به
بوقلمونصفتی و دروغگویی شهرت داشته است. او در جنگ بدر الموعد از طرف ابوسفیان مأمور شد در ازاي گرفتن بیست شتر به
مدینه بیاید و با دروغپردازي و شایعهپراکنی مسلمانان را از جنگ با ابوسفیان ترسانده و منصرف سازد. لذا نعیم کسی نبود که به
صداقت و راستگویی معروف و مورد اعتماد عرب باشد. آن هم در پذیرش اسرار بسیار خطیر و سرنوشتساز نظامی. وانگهی چرا
احدي به او ایراد نگرفت و وي را در مورد خیانت بزرگی که در حق قریش و قبیله خود روا داشت سرزنش و توبیخ نکرد.
برخی نیز اشکال کرده و گفتهاند نعیم قبل از جنگ خندق مسلمان شده بود. اشکال دیگر اینکه اگر علت بازگشت قریش این بوده
نباید حُیی بن اخطب نزد بنیقریظه میرفت و خود را تسلیم مرگ میکرد، چون بنیقریظه به وعدهاي که به حُیی داده بودند که بر
ضد پیامبر و مسلمانان بجنگند عمل نکردند و نیز باید هنگامی که کار بنیقریظه رو به وخامت گذاشت آنان را درباره ترك جنگ
سرزنش میکرد.
486 در یک نقل از ابوکعب قُرَظی روایت میکند که در همان / همانگونه که گذشت مسأله گروگان و وثیقه گرفتن را واقدي 2
ابتداي کار

صفحه 40 از 305 ماجراي نعیم بن مسعود
ص: 29
بوده است. لذا وقتی عکرمه پرسید کدام گروگان؟ کعب گفت همانی که خودتان شرط کردید. گفت چه کسی شرط کرده است؟
به رسول خدا (ص) خبر رسید که بنیقریظه کسی را » : گفت حُیی بن اخطب. به روایت قُرْب الاسناد/ 133 امیرالمؤمنین (ع) فرمود
نزد ابوسفیان فرستاده و گفتهاند هنگامی که شما با محمد برخورد کردید ما شما را کمک و یاري میکنیم. رسول خدا (ص)
برخاست خطبه خواند و فرمود: همانا بنیقریظه کسی نزد ما فرستادهاند که وقتی ما با ابوسفیان به جنگ برخیزیم ما را کمک و یاري
.« دهند. آنگاه این مطلب به ابوسفیان رسید و او گفت یهود خیانت کردند. سپس مسلمانان را رها کرد و رفت
به هر حال هر چه بوده این مطلب مسلم است که اختلافی بین مشرکان و یهودیان رخ داده، حال علت آن چه بوده، بهنظر میرسد
که خود پیامبر در این کار نقش اساسی داشته است. گرچه نعیم نیز در این ماجرا بدون تأثیر نبوده است. اما اینکه علت اصلی
بازگشت قریش تخلف بنیقریظه بوده به هیچ وجه صحیح نیست و در آینده از آن سخن خواهیم گفت.
لشکریان خدا
488 گوید: شب شنبه که فرا رسید خداوند باد و توفان سهمگینی را برانگیخت که همه اسباب و وسایل مشرکان را به هم / واقدي 2
ریخت و واژگون ساخت. حذیفۀ بن یمان گوید پیامبر (ص) در آن شب به پاخاست و تا یک سوم از شب گذشته نماز خواند.
کیست برخیزد و بنگرد این گروه چه کردهاند و سپس » : آنگاه رو به ما کرد و گفت

صفحه 41 از 305 لشکریان خدا
ص: 30
حذیفه گوید رسول خدا (ص) با این بیان بازگشتن او را تعهد کرد. با این حال کسی از شدت ترس و گرسنگی و سرما .«؟ بازگردد
اي حذیفه برو میان این قوم ببین چه میکنند، به کاري هم » : برنخاست. حضرت مرا فراخواند و چارهاي جز برخاستن نداشتم. فرمود
حذیفه میگوید من به میان دشمن رفتم ابوسفیان برخاست و گفت از جاسوسان بپرهیزید، هر کسی .« دست نزن تا نزد من بازگردي
بنگرد همنشین او کیست؟ حذیفه گوید من دست مردي را که طرف چپم بود گرفتم و گفتم تو کیستی؟ گفت عمروعاص. دست
مردي را نیز که در پهلوي دیگرم بود گرفتم و گفتم تو کیستی؟ گفت معاویۀ بن ابیسفیان. آنگاه ابوسفیان گفت اي قریش به خدا
قسم اینجا جاي ماندن شما نیست، همانا اسبان و شتران ما هلاك شدند، بنیقریظه خلف وعده کردند و شدت توفان هم که
میبینید چه بر سر ما آورده است. حرکت کنید که من هم حرکت میکنم.
سپس برخاست و به سبب شتابزدگی به شتر پايبسته خود سوار شد. عکرمه ابوسفیان را صدا زد و به او گفت تو سالار و فرمانده این
قومی، اینگونه میگریزي و مردم را رها میکنی؟ ابوسفیان شرمگین شد و شتر خود را خواباند و از آن پیاده شد. سپس به
عمروعاص گفت من و تو ناچاریم با گروهی از سواران اینجا در مقابل محمد و یارانش بمانیم تا سپاه بگذرد، زیرا از تعقیب
دشمن در امان نیستیم. حذیفه به سوي غطفان رفت دید آنان نیز کوچیدهاند. سپس به اردوگاه مسلمانان بازگشت. پیامبر در حال
نماز خواندن بود، سلام نماز را که گفت حذیفه اخبار را به آن حضرت گزارش داد.

صفحه 42 از 305 لشکریان خدا
ص: 31
رسول خدا (ص) و سپاه اسلام آن شب را در کنار خندق گذراندند و بامداد فردا دیگر هیچ کس از سپاه دشمن در کنار خندق
نمانده بود. در این هنگام پیامبر اجازه داد مسلمانان به خانههاي خود بروند و آنان با خرسندي تمام و با شتاب به خانههايشان رفتند.
495 شش نفر از مسلمانان و سه نفر از مشرکان کشته شدند. از شهداي / 264 و واقدي 2 / در غزوه احزاب بنابر قول ابن اسحاق 3
بزرگ جنگ خندق سعد بن معاذ بود که نخست مجروح و بعد از چند ماه شهید شد. سعد در امور سیاسی و اجتماعی مدینه وزنه
سنگینی بهشمار میآمد و خدمات بزرگی به اسلام و رسول خدا (ص) کرد. او مردي مؤمن و متعهد و معتقد به مبانی اسلام و مطیع
محض پیامبر بود.
491 گوید: قول صحیحتر نزد / مدت محاصره خندق را پانزده، بیست، بیست و پنج، سی و چهل روز و غیر آن هم گفتهاند. واقدي 2
ما پانزده روز است، در شعر ضرار بن خطّاب یک ماه و در شعر ابنزِبَعْري چهل روز آمده است.
جنگ احزاب در منظر قرآن
خداوند در سوره احزاب که به سبب همین جنگ احزاب نامیده شد، به پارهاي از مسائل این جنگ پرداخته است. از آیه نهم به بعد
اي کسانی که ایمان آوردهاید به یاد آورید نعمت خدا را هنگامی که لشکریانی بهسوي شما آمدند. آنگاه بر سر ایشان » : میفرماید
.« باد و لشکریانی که نمیدیدید فرستادیم و خداوند به آنچه انجام میدهید بیناست

صفحه 43 از 305 جنگ احزاب در منظر قرآن
ص: 32
بعد با اشاره به هجوم همهجانبه سپاه شرك از بیرون و پایین مدینه و بنیقریظه از داخل و بالاي مدینه و اینکه مسلمانان سخت به
آن هنگامی که از سمت بالا و پایین بر سر شما فرود آمدند و آنگاه » : وحشت افتادند و نزدیک بود که قالب تهی کنند میگوید
سپس با توجه به اینکه این جنگ .« که دیدگان خیره گشت و جانها به گلوگاه رسید و به خدا گمانهاي نادرست میبردید
.« در آنجا بود که مؤمنان در معرض امتحان قرار گرفتند و سخت تکان خوردند » : امتحان الهی بود میفرماید
بعد به نفاق منافقان و کارشکنی آنان میپردازد و از آنان حکایت میکند که گفتند خدا و رسولش ما را فریب دادند و بعد از
مؤمنان تمجید میکند که وقتی احزاب را دیدند گفتند این همان است که خدا و رسولش به ما وعده دادند، خدا و رسول او راست
گفتهاند و بر ایمان و تسلیمشان افزوده شد.
علل هزیمت سپاه شرك
جنگ خندق از جنگهاي بسیار بزرگ و وحشتناك بود. مشرکان با بسیج تمامی قبایل همپیمان خود یقین داشتند که رسول خدا را
به قتل میرسانند و مدینه را ویران میکنند. اگر کمکها و امدادهاي الهی نبود از نظر نظامی این گمان چندان هم بعید بهنظر
نمیرسید. آنان مدینه را بهطور کامل محاصره و ارتباط آن را با خارج قطع کردند و اگر این محاصره طول میکشید مسلمانان با
مشکلات فراوان روبهرو میگردیدند. مدینه همانند جزیرهاي درآمده بود که ارتباط آن با خارج قطع شده باشد

صفحه 44 از 305 علل هزیمت سپاه شرك
ص: 33
و شبانهروز توفان آن را به غرق شدن تهدید کند.
با وجود اینکه از دیدگاه نظامی شکستی براي قریش متصور نبود، چگونه شد که آنان بدون رسیدن به کوچکترین اهداف خود
مدینه را ترك کردند؟ در ارزیابی علل شکست و هزیمت سپاه دههزار نفري احزاب نخست باید از خندق سخن گفت، چرا که
نخستین و بزرگترین عاملی که جلو سپاه بزرگ و ویرانگر قریش و غطفان را گرفت همانا وجود خندق بود. به روایت ابن اسحاق
267 یکی از مشرکان درباره نقش خندق سروده است: /3
فَلَوْ لا خَنْدَقٌ کانُوا لَدَیْهِ لَدَمَّرْنا عَلَیْهِمْ أَجْمَعِینا
اگر نبود خندقی که به آن پناه برده بودند همه آنان را نابود میکردیم.
269 عبدالله بن زِبَعْرَي نیز گفته است: / به نقل ابن اسحاق 3
لَوْلَا الْخَنادِقُ غادَرُوا مِنْ جَمْعِهِمْ قَتْلَی لِطَیْرٍ سُغَّبٍ وَ ذُئاب
اگر خندقها نبود کشتههاي زیادي از جمع خود براي پرندگان و گرگان گرسنه برجاي میگذاشتند.
ابوسفیان فرمانده کل سپاه شرك نیز در نامهاي به رسول خدا علت عدم پیروزي خود را وجود خندق بیان کرد. لذا سخن مؤلف
دولۀ الرسول فی المدینه/ 252 که گفته قریش به طور جدي نخواست بجنگد والا عبور از موانع ممکن بود، صحیح به نظر نمیرسد.

صفحه 45 از 305 علل هزیمت سپاه شرك
ص: 34
علت و عامل بعدي در هزیمت سپاه قریش کشته شدن پهلوان نامدار آنان عمرو بن عَبْدِوُدّ بود. خداوند در آیه بیست و پنج سوره
3 گفتهاند: مقصود خداوند / 189 و حَسْکانی در شواهد التنزیل 2 / احزاب میفرماید: (وَکَفَی الُله الْمُؤْمِنِینَ الْقِتَالَ). قمی در تفسیر 2
این است که بهوسیله علی (ع) مؤمنان را از جنگ بینیاز ساخت. به روایت شیخ صدوق در خصال/ 368 امیرالمؤمنین در اینباره
قهرمان عرب و قریش در آن روز عمرو بن عبدوُدّ بود که مانند شتر مست فریاد میکشید و مبارز میطلبید، هیچ کس » : فرموده است
به مبارزه او اقدام نکرد. خداوند عزّوجلّ او را به دست من کشت در حالی که عرب را عقیده این بود که هیچ پهلوانی با عمرو
.« برابري نتواند کرد. خداوند قریش و عرب را به سبب این قتلی که من در بینشان انجام دادم شکست داد
جابر بن عبدالله انصاري که از نزدیک صحنه را مشاهده میکرده گفته است همانگونه که داود باعث شکست سپاه جالوت گشت
7 تصریح دارد به اینکه علت هزیمت سپاه قریش / علی نیز باعث شکست سپاه شرك شد. ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه 5
کشته شدن عمرو بن عَبْدِوُد بوده است. آري، با اینکه قتل عمرو بسیار خطیر و سرنوشتساز بود و مسیر تاریخ را به نفع اسلام تغییر
داد و قریش را براي همیشه ذلیل و مسلمانان را عزیز کرد ولی آنگونه که شایسته و حق آن است مطرح نشده است.
در مرحله بعد توفان نیز عرصه را بر مشرکان تنگ کرد و تمام تدارکات، پشتیبانی، بار و بنه و هستی آنان را بر هم ریخت و نظم و

صفحه 46 از 305 علل هزیمت سپاه شرك
ص: 35
اساس کارشان را دگرگون ساخت. ابوسفیان در توجیه و تعلیل فرمان خود به عقبنشینی و بازگشت به مکه گفت: میبینید که
شدت طوفان با ما چه میکند، نه دیگی بر جایش قرار میگیرد، نه آتشی روشن میماند و نه خیمهاي بر پاي میایستد. قرآن در آیه
368 کعب بن مالک درباره نقش طوفان در شکست / نه سوره احزاب میفرماید ما بر سر آنان تندباد فرستادیم. به نقل ابن اسحاق 3
سپاه شرك سروده است.
بِرِیحٍ عاصِفٍ هَبَّتْ عَلَیْکُمْ فَکُنْتُمْ تَحْتَها مُتَکَمِّهِینا
با طوفان شدیدي که بر شما وزید و شما در زیر آن همچون کور مادرزاد بودید.
270 حسان بن ثابت نیز گفته است: / به روایت ابن اسحاق 3
بِهُبُوبِ مُعْصِفَۀٍ تُفَرّقُ جَمْعَهُمْ وَ جُنُودِ رَبِّکَ سَیِّدِ الَأرْباب
با وزیدن بادهاي شدید جمعشان را پراکنده کرد و لشکریان پروردگارت که سرور پروردگارهاست.
از دیگر عوامل و علل شکست قریش خشکسالی و کمبود علوفه براي شتران و اسبان آنان بود. به همین لحاظ از بنیقریظه
درخواست علوفه کردند. ابوسفیان و عکرمه به این مطلب تصریح نمودند.
علت دیگر شکست سپاه شرك اختلاف بین آنان و یهود بنیقریظه بود که ابوسفیان به این نیز اشاره کرد. اما اینکه این عامل بسیار
مهم شمرده شده و برخی گفتهاند سبب فرار قریش فقط حیله نعیم بود گویا به

صفحه 47 از 305 علل هزیمت سپاه شرك
ص: 36
این لحاظ بوده که قتل عمرو بن عبدوُدّ کمرنگ شود و از عظمت آن کاسته گردد و الا پرواضح است که جداشدن یک گروه چند
صد نفري از بدنه سپاه ده هزار نفري چندان ضربهاي بر آن وارد نمیکند، حتی اگر موقعیت سوقالجیشی آن گروه اقلیت مهم و
خطیر باشد. این نیز روشن است که بنیقریظه توان ایجاد رعب و وحشت و ناامنکردن داخل مدینه و در نهایت به خطر انداختن
جان زنان و کودکان را داشتهاند ولی به هیچ وجه توان مقابله با مسلمانان و شکست آنان را نداشتند.
جنگ احزاب پایان اقتدار قریش
ابوسفیان میخواست از رشد و گسترش دین خدا و حکومت پیامبر (ص) جلوگیري کند و به سلطه بیمعارض قریش در حجاز
تداوم بخشد و موقعیت ریاست خود را که به سبب عدم حضورش در بدرالموعد دچار ضعف شده بود سر و سامان بخشد. به این
سبب با به کار گرفتن تمام توان خود سپاه عظیم دههزار نفري احزاب را بسیج نمود. او مطمئن بود که در پناه چنین سپاهی میتواند
پیامبر را بکشد و مدینه را ویران کند. با این حال جز اینکه مدتی مسلمانان را محاصره و اذیت کرد کار دیگري نتوانست انجام دهد
و سرانجام با پذیرش شکست سرافکنده به مکه بازگشت. در واقع پایان جنگ احزاب به سود مسلمانان و به ضرر مشرکان تمام شد.
موقعیت رهبري ابوسفیان در نظر مردم مکه متزلزل گشت و حیثیت و عظمت قریش در بین قبایل درهم شکست و بسیاري از
عربهاي حجاز متوجه شدند که نیروي خارقالعادهاي مسلمانان را یاري میدهد. بیشک این آخرین تلاش و کوشش
طاقتفرسایی بود که مشرکان براي نابودي اسلام به کار گرفتند،

صفحه 48 از 305 جنگ احزاب پایان اقتدار قریش
ص: 37
ولی به اهداف خود نرسیده و دست خالی مدینه را ترك کردند. از این به بعد بود که دیگر ستاره بخت و اقتدار قریش رو به افول
گرایید. در مقابل حضور مقتدرانه سپاه اسلام در بسیاري از مناطق حجاز توانمندي بیبدیل اسلام را به منصه ظهور گذاشت و این
قدرت تا آنجا پیش رفت که سرانجام مکه نیز در برابر آن سر فرود آورد و سقوط کرد.
جنگ بنیقریظه
جنگ بنیقریظه در حقیقت بخش پایانی جنگ خندق است، به این بیان که بنیقریظه نیز قسمتی از سپاه احزاب بهشمار میرفتند که
در داخل مدینه بر ضد مسلمانان تحرکاتی را شروع کرده بودند. چون مشرکان از جنگ خندق به مکه بازگشتند بنیقریظه به شدت
ترسیدند و گفتند محمد به جنگ ما خواهد آمد. حُیی بن اخطب نیز پس از بازگشت قریش و غطفان براي آنکه به عهدش با کعب
بن اسد عمل کند به قلعه بنیقریظه رفت و همراه آنان بود. براي همه روشن بود که خیانت بسیار بزرگ بنیقریظه و بیعتشکنی
آنان به هیچوجه قابل عفو و اغماض نبود و خیانت آنان به مراتب از خیانت بنیقینقاع و بنینضیر بدتر و بزرگتر بود. از اینرو خود
آنان هم امیدي به زندهبودن نداشتند و مجازات جرم خود را قتل میدانستند.
496 گوید: روز بیست و چهارم ذيالقعده سال پنجم هجرت مسلمانان از اطراف خندق به مدینه بازگشتند. جبرئیل نزد / واقدي 2
پیامبر (ص) آمد و گفت خداوند تو را امر میکند که رهسپار دیار بنیقریظه شوي و هماکنون من بر سر ایشان میروم و در
قلعههايشان زلزله میافکنم.

صفحه 49 از 305 جنگ بنیقریظه
ص: 38
رسول خدا بلال را فرمود تا در میان مردم اعلام کند هر کس فرمانبردار خدا و رسول اوست باید نماز عصر را جز در بنیقریظه
نخواند.
آنگاه پرچم را که همچنان به حالت خود باقی و پس از بازگشت از خندق باز نشده بود به دست علی (ع) سپرد و او را همراه سی
مردم نزد من جمع شدند و من » : نفر از خزرج به سوي بنیقریظه گسیل داشت. به روایت شیخ مفید/ 58 امیرالمؤمنین (ع) فرمود
حرکت کردم تا نزدیک دیوارهايشان رسیدم، یهودیان بالاي پشتبامها آمدند و چون مرا دیدند یکی از آنان فریاد زد: قاتل عمرو
.« به سراغتان آمد، سپس شروع کردند به رسول خدا ناسزا گفتن
245 امیرالمؤمنین پس از شنیدن کلمات زشت یهودیان به سوي رسول خدا آمد، در بین راه به حضرت / به روایت ابناسحاق 3
اي رسول خدا به این پلیدها نزدیک نشوید. فرمود: براي چه؟ گمان میکنم از آنان درباره من سخن ناروایی » : برخورد و عرض کرد
.« شنیدهاي؟ عرض کرد: آري. فرمود: اگر مرا ببینند از این سخنان نمیگویند
خاتم پیامبران که چشمه جوشان رحمت براي تشنگان عدالت بود، ابتدا کوشید تا از مجازات و کشتن یهودیان جنایتکار بنیقریظه
نیز درگذرد و سابقه سوء آنان را نادیده بگیرد ولی این بار نیز یهودیان با لجاجت و عناد تمام، با آنکه راه حق برايشان روشن بود
370 و ابونعیم در دلائل النبوه/ 505 گفتهاند: رسول خدا ابتدا یهودیان / راه ضلالت و نابودي را برگزیدند! عبدالرزّاق در المُصَنَّف 5
را به پذیرش اسلام دعوت کرد اما آنان نپذیرفتند و به ناچار محاصره ادامه پیدا کرد و هر دو گروه

صفحه 50 از 305 جنگ بنیقریظه
ص: 39
به سوي یکدیگر تیراندازي میکردند.
درخواست مذاکره
501 گوید: یهودیان ناچار جنگ / بنیقریظه مدتی در محاصره به سر بردند و از سوي مسلمانان به آنان تیراندازي میشد. واقدي 2
را رها کرده و به پیامبر پیشنهاد مذاکره دادند. پیامبر پذیرفت، بنیقریظه نَبّاش بن قیس را براي مذاکره فرستادند، او ساعتی با آن
حضرت مذاکره کرد و براي فرار از مجازات حق و شمشیر عدالت و نیز توطئه و فتنهگري در آینده همچون یهودیان بنی نضیر،
گفت ما به همانگونه که بنینضیر تسلیم شدند تسلیم میشویم. اموال و سلاح ما از شما باشد، خون ما محفوظ بماند و ما با زنان و
کودکان از شهر بیرون برویم و از اموال فقط به اندازه بار شتري غیر از سلاح از آن ما باشد. رسول خدا نپذیرفت. نَبّاش گفت: ما به
نَبّاش نزد یاران خود بازگشت و حاصل .« نه، مگر آنکه تسلیم فرمان من شوید » : همان بار شتر هم احتیاج نداریم. پیامبر فرمود
گفتگوي خود را به اطلاع آنان رساند.
502 در این هنگام کعب بن اسد رو به بنیقریظه کرد و گفت: اي گروه یهود میبینید که چه / 246 و واقدي 2 / به نقل ابناسحاق 3
بر سرتان آمده است. اکنون سه کار را به شما پیشنهاد میکنم؛ از این مرد پیروي کنیم به خدا سوگند شما میدانید محمد فرستاده
خداست، در این صورت بر جان و مال و فرزندان و زنان ایمن خواهید بود. گفتند ما هرگز دست از تورات برنمیداریم. گفت پس
بیایید فرزندان و زنانمان را بکشیم و آنگاه بدون آنکه نگران بازماندگان خود باشیم با شمشیرهاي آخته بر محمد و یاران

صفحه 51 از 305 درخواست مذاکره
ص: 40
وي حمله کنیم. گفتند این بیچارگان چه گناهی دارند، زندگی بعد از ایشان چه ارزشی خواهد داشت! کعب گفت فقط یک راه
دیگر مانده است و آن اینکه امشب شب شنبه است محمد و یارانش از حمله ما آسودهخاطرند، بر ایشان حمله بریم. گفتند
میگویی شنبه خود را تباه سازیم، تو که میدانی از این کار چه بر سر ما آمده است.
لغزش ابولبابه
505 گوید: چون کار بر یهودیان سخت شد و خداوند رعب و وحشت بر دلشان افکند از رسول خدا (ص) خواستند تا / واقدي 2
ابولُبابۀ بن عبدالمنذر را که از همپیمانان بنیقریظه بود، نزد آنان بفرستد تا در کار خود با وي مشورت کنند. پیامبر (ص)، ابولبابه را
نزد ایشان فرستاد. یهودیان چون او را دیدند شروع کردند به گریه و زاري. کعب به ابولبابه گفت: آیا به حکم محمد تن در دهیم و
تسلیم شویم؟ گفت: آري و با اشاره به گلوي خود فهماند که آنان را سر میبرد! این کار ابولبابه افشاي اسرار نظامی بود و کار
تسلیم بنیقریظه را با مشکل روبهرو میکرد و به تأخیر میانداخت. خود او نیز به سرعت متوجه اشتباه بزرگ خود شد و دانست که
این امر را خداوند از پیامبرش پوشیده نمیدارد.
ابولبابه گوید هنوز گامی برنداشته بودم که ناگهان متوجه شدم به خدا و رسول او خیانت کردهام، از راه دیگري از پشت قلعهها به
مسجد النبی آمدم و خودم را به ستون بستم و گفتم از اینجا نخواهم رفت تا خدا توبهام را قبول کند. او هفت و یا به روایتی پانزده
شبانه روز کنار ستون مسجد بهسر برد تا آنکه توبهاش پذیرفته شد و رسول خدا پس از نماز

صفحه 52 از 305 لغزش ابولبابه
ص: 41
228 از امام زینالعابدین (ع) نقل میکند که حضرت فاطمه (س) آمد تا / صبح او را از ستون باز کرد. سهیلی در الرَّوْضُ الأُنُف 6
طناب ابولبابه را باز کند ولی او گفت سوگند یاد کردهام جز رسول خدا فرد دیگري مرا باز نکند. پیامبر (ص) که آمد بند او را
بگشاید فرمود:
.« فاطِمَۀُ بَضْعَۀٌ مِنِّی »
فاطمه پارهتن من است.
یعنی اگر او هم باز میکرد به سوگند خود وفا کرده بودي. سهیلی گوید این حدیث دلالت دارد بر اینکه کسی که فاطمه را سب
کند همانا کافر شده است و کسی که به او درود بفرستد بر پدر وي درود فرستاده است.
اسارت بنیقریظه و حکم سعد
آنگاه او و «! اي سپاه ایمان » : 251 یک روز علی بن ابیطالب در هنگام محاصره بنیقریظه فریاد زد / به روایت ابنهشام در سیره 3
سپس .« به خدا قسم یا همان چیزي را که حمزه چشید میچشم یا قلعه ایشان را میگشایم » : زبیر بن عوام حمله کردند. علی گفت
یهودیان گفتند: اي محمد به حکم سعد بن معاذ تسلیم میشویم. ابن عبدالبر اندلسی در الدرر/ 179 مینویسد: در شبی که فرداي
آن بنیقریظه تسلیم حکم رسول خدا شدند گروهی از یهودیان از قلعههايشان خارج و مسلمان شدند و جان و مال خود را حفظ
کردند.
509 به دستور حضرت اسیران بنی قریظه را به ریسمان بستند و کالاهايشان را ضبط کردند. یک هزار و پانصد / به روایت واقدي 2
شمشیر،

صفحه 53 از 305 اسارت بنیقریظه و حکم سعد
ص: 42
سیصد زره، دو هزار نیزه و یک هزار و پانصد سپر فلزي و چرمی و مقدار زیادي لباس و ظرف و اثاث وجود داشت. تعداد زیادي نیز
خم میبود که شراب آنها را به زمین ریختند و نابود کردند. همچنین تعدادي شتران آبکش و نیز دام به دست آمد.
اوسیان نزد رسول خدا آمدند و تقاضا کردند تا همانگونه که بنی قینقاع را به خزرجیان و عبدالله بن ابی بخشید بنیقریظه را نیز به
.«؟ اگر حکم درباره ایشان را به مردي از شما واگذارم خشنود خواهید شد » : اوسیان ببخشد. وقتی اصرار کردند حضرت فرمود
.« حکمکردن در این باره را به سعد بن معاذ واگذار کردم » : گفتند: آري. فرمود
پس از آنکه سعد حاضر شد گفت: من حکم میکنم مردانشان کشته، اموالشان قسمت و فرزندان و زنانشان اسیر شوند. پیامبر (ص)
فرمود:
.« لَقَدْ حَکَمْتَ فِیهِمْ بِحُکْمِ الِله مِنْ فَوْقِ سَبْعَۀِ أَرْقِعَۀٍ »
همانا حکمی کردي که خداوند از فراز هفت آسمان حکم کرده بود.
آنگاه یهودیان بنی قریظه به سزاي خیانت و جنایت خود رسیدند. تعداد آنها را از چهارصد تا نهصد نفر گفتهاند. با توجه به
اینکه تعداد زنان و فرزندان آنان را هزار نفر گفتهاند چهار صد نفر صحیحتر به نظر میرسد.
در این جنگ از مسلمانان یک نفر به نام خَلّاد بن سُوَید انصاري شهید شد. زنی از یهودیان با انداختن سنگ آسیا او را کشت.
واقدي

صفحه 54 از 305 اسارت بنیقریظه و حکم سعد
ص: 43
524 گوید: مجموع اسیران از زن و بچه هزار نفر بودند. پیامبر دستور داد در تقسیم و نیز فروش بین کودکان و مادرانشان جدایی /2
نیفتد. اگر مادري داراي فرزند کوچک بود او را همراه فرزندش به مشرکان عرب، یهودیان مدینه و تیماء و خیبر میفروختند ولی
اگر کودك نابالغی بیمادر بود او را فقط به مسلمانان میفروختند.
کسانی از » : آیات بیست و شش و بیست و هفت سوره احزاب درباره جنگ بنیقریظه نازل شد. خداوند در آن دو آیه میفرماید
اهل کتاب را که از مشرکان حمایت کرده بودند از قلعههايشان فرود آورد و در دلهاشان هراس افکند. گروهی را میکشتید و
گروهی را اسیر میکردید و زمین و دیار و اموالشان را و نیز سرزمینی را که بر آن گام ننهاده بودید نصیب شما ساخت و خدا بر هر
.« چیز تواناست
بدینسان مدینه از لوث یهودیان پاك شد و قریش متحد بسیار خوبی را از دست داد و حکومت رسول خدا (ص) از خطر بسیار
بزرگی رهایی یافت. اعدام دستهجمعی یهودیان بنیقریظه را سیرهنویسان، مورخان و مفسران متقدم و متأخر نوشتهاند و بین آنان
مشهور و معروف بوده و بر آن اجماع دارند ولی برخی از نویسندگان معاصر در صحت آن تشکیک و بدون ارائه دلیل معتبر قضیه
را انکار کردهاند. نگارنده این موضوع را در کتاب فریادي به بلنداي تاریخ عنوان کرده و پاسخ شبهات آن را به تفصیل داده است.
دوران تثبیت قدرت

صفحه 55 از 305 دوران تثبیت قدرت
ص: 44
گرچه در ابتداي جنگ خندق خارج نشدن رسول خدا از مدینه براي نبرد و سنگر گرفتن در پشت خندق نوعی ضعف و عقبنشینی
تلقی میشد. اما با زمینگیرشدن سپاه شرك در آن سوي خندق و بازگشت بدون نتیجه مشرکان سرانجام کتاب پیروزي به نفع سپاه
اسلام ورق خورد و آوازه آن به سراسر جزیرة العرب رسید. در فاصله بین جنگ احزاب و صلح حدیبیه که میتوان آن را مرحله
تثبیت قدرت اسلام نامید براي رسول خدا (ص) دو موضوع از اهمیت بیشتري برخوردار بود؛ یکی زمینهسازي براي پذیرش اسلام و
دیگري ایجاد امنیت و جلوگیري از تعرضات و غارت و چپاول اعراب بیابانگرد.
براي تحقق بخشیدن به این اهداف به ناچار باید اعراب شرور و متجاوز سرکوب میشدند. اعراب بدوي و قبایل بیابانگرد حجاز از
فهم، فرهنگ و مسائل الهی و انسانی بویی نبرده بودند و جز به یک لقمه نان و دانهاي خرما به چیز دیگري نمیاندیشیدند و حاضر
بودند براي به دست آوردن آن به هر جنایتی دست بزنند. اینان فقط یک زبان میفهمیدند و آن زبان زور بود و بس، جز در مقابل
زور و قدرت در برابر هیچ چیز دیگري تسلیم نمیشدند. این گروه باید در مقابل قدرت مرکزي مدینه سر تسلیم فرود میآوردند و
دست از تجاوز و ناامن ساختن مناطق و راهها برمیداشتند. از این رو بعد از جنگ خندق تا صلح حدیبیه بیشتر اهتمام حضرت
صرف جلوگیري از تجاوزات اعراب و سرکوبی آنان شد. هم اکنون به تعدادي از غَزَوات و سرایایی که به این منظور انجام شد
اشاره میشود.

صفحه 56 از 305 دوران تثبیت قدرت
ص: 45
خلاصه درس
جنگ احزاب (خندق): عدم حضور قریش در سرزمین بدر و تخلف ابوسفیان از وعده خویش، موقعیت قریش را متزلزل ساخت. لذا
سران قریش تصمیم گرفتند این مشکل بزرگ را به هر نوع که شده حل کنند. بنابراین براي جنگ با حضرت به جمعآوري اموال
پرداختند. از دیگر سوي یهودیان اخراجی بنینضیر با سران یهود خیبر تجمع و توطئه جنگ بر ضد مسلمانان را طراحی کردند.
سوارانی از قبیله خزاعه چهار روزه خود را به مدینه رساندند و رسول خدا (ص) را از حرکت سپاه بزرگ قریش مطلع ساختند.
حضرت یاران خود را از حمله قریبالوقوع قریش باخبر ساخت و آنان را موعظه کرد و فرمود اگر شکیبایی و پرهیزکاري کنند،
آنگاه درباره جنگ به مشورت پرداخت و از آنان پرسید براي پیکار با دشمن به بیرون مدینه بروند یا در مدینه بمانند؟
مسلمانان نظر سلمان مبنی بر حفر خندق را پسندیدند و بیشتر مایل بودند که در داخل مدینه بمانند. پیامبر سوار اسب شد و همراه
تنی چند از اصحاب براي تعیین مکان حفر خندق و اردوگاه سپاه به بیرون مدینه رفت. چون رسول خدا (ص) از حفر خندق فراغت
یافت سپاهیان شرك متشکل از احزاب مختلف عرب به نزدیک مدینه رسیدند. حُیی بن اخْطَب که از سران اخراجی بنینضیر بود به
تحریک ابوسفیان نزد کعب بن اسد رئیس بنیقریظه رفت و از او خواست تا پیمان خود را با محمد نقض کند. رسول خدا (ص)
پس از آگاهی از پیمان شکنی بنیقریظه ابتدا زبیر را فرستاد تا خبري بیاورد. به این صورت خبر پیمان شکنی یهودیان

صفحه 57 از 305 خلاصه درس
ص: 46
در بین مسلمانان پخش شد. یهود بنیقریظه تصمیم گرفتند شبانه به مرکز مدینه شبیخون بزنند.
رسول خدا (ص)، سَلَمَۀ بن اسْلَم را با دویست مرد و زید بن حارثه را همراه سیصد نفر براي پاسداري از مدینه اعزام کرد و فرمود تا
سپیدهدم تکبیر بگویند. رسول خدا (ص) سپاه خود را سازماندهی کرد. مسلمانان همچنان در محاصره دشمن بودند. عمرو نخستین
اي رسول خدا من با او مبارزه » : کسی بود که از خندق عبور کرد و پیوسته هماورد میطلبید. امیرالمؤمنین برخاست و گفت
حضرت دستور داد بنشیند. عمرو دوباره مبارز طلبید ولی ترس و وحشت چنان بر سر مسلمانان سایه افکنده بود که نفس .« میکنم
در سینهها حبس شده، سرها به گریبان فرو رفته و سکوت محض آنان را فرا گرفته بود. علی (ع) براي بار دوم برخاست و اعلام
آمادگی کرد و این بار نیز پیامبر به او دستور داد بنشیند. عمرو گفت: از بس فریاد زدم که آیا در بینشان مبارزي هست صدایم
چون نزدیک رفت .« نزدیک من بیا » : گرفت! امیرالمؤمنین برخاست و از رسول خدا اجازه رفتن به میدان خواست. حضرت فرمود
عمامه از سر خویش برداشت و بر سر وي نهاد و شمشیر خود، ذوالفقار را نیز به او داد. سپس دست به دعا برداشت. عمرو با شمشیر
آخته حملهور شد، ضربتی زد سپر شکافته شد و بر سر آن بزرگوار اصابت نمود. حضرت بیدرنگ ضربتی بر شانه عمرو زد که او
را نقش بر زمین کرد. در این لحظه پیامبر ارزش و عظمت کار آن حضرت را بیان کرد و براي همیشه جاودانه ساخت و فرمود: هر
آینه ضربت علی (ع) در روز خندق برتر از عبادت جن و انس است.

صفحه 58 از 305 خلاصه درس
ص: 47
اي حذیفه برو میان این قوم ببین چه میکنند، به کاري هم دست نزن تا نزد من » : حذیفه گوید حضرت مرا فراخواند و فرمود
.« بازگردي
پیامبر (ص) در حال نماز خواندن بود، سلام نماز را که گفت حذیفه اخبار را به آن حضرت گزارش داد. پیامبر و سپاه اسلام آن
شب را در کنار خندق گذراندند و بامداد فردا دیگر هیچ کس از سپاه دشمن در کنار خندق نمانده بود. در این هنگام پیامبر اجازه
داد مسلمانان به خانههاي خود بروند و آنان با خرسندي تمام و با شتاب به خانههايشان رفتند.
خداوند در سوره احزاب که به سبب همین جنگ احزاب نامیده شد، به پارهاي از مسائل این جنگ پرداخته است.
جنگ خندق از جنگهاي بسیار بزرگ و وحشتناك بود. مشرکان با بسیج تمامی قبایل همپیمان خود یقین داشتند که رسول خدا را
به قتل میرسانند و مدینه را ویران میکنند. اگر کمکها و امدادهاي الهی نبود از نظر نظامی این گمان چندان هم بعید بهنظر
نمیرسید.
ابوسفیان فرمانده کل سپاه شرك نیز در نامهاي به رسول خدا علت عدم پیروزي خود را وجود خندق بیان کرد. در مرحله بعد توفان
نیز عرصه را بر مشرکان تنگ کرد. قرآن در آیه نه سوره احزاب میفرماید ما بر سر آنان تندباد فرستادیم. از دیگر عوامل و علل
شکست قریش خشکسالی و کمبود علوفه براي شتران و اسبان آنان بود. به همین لحاظ از بنیقریظه درخواست علوفه کردند.
علت دیگر شکست سپاه شرك اختلاف بین آنان و یهود بنیقریظه بود. در واقع پایان جنگ احزاب به سود مسلمانان و به ضرر
مشرکان تمام

صفحه 59 از 305 خلاصه درس
ص: 48
شد. بیشک این آخرین تلاش و کوشش طاقتفرسایی بود که مشرکان براي نابودي اسلام به کار گرفتند ولی به اهداف خود
نرسیده و دست خالی مدینه را ترك کردند.
جنگ بنیقریظه: جنگ بنیقریظه در حقیقت بخش پایانی جنگ خندق است، به این بیان که بنیقریظه نیز قسمتی از سپاه احزاب
بهشمار میرفتند که در داخل مدینه بر ضد مسلمانان تحرکاتیرا شروع کرده بودند. چون مشرکان از جنگ خندق به مکه بازگشتند
بنیقریظه به شدت ترسیدند و گفتند محمد به جنگ ما خواهد آمد. براي همه روشن بود که خیانت بسیار بزرگ بنیقریظه و
بیعتشکنی آنان به هیچوجه قابل عفو و اغماض نبود، از اینرو خود آنان هم امیدي به زندهبودن نداشتند و مجازات جرم خود را
قتل میدانستند.
رسول خدا (ص)، بلال را فرمود تا در میان مردم اعلام کند هر کس فرمانبردار خدا و رسول اوست باید نماز عصر را جز در
بنیقریظه نخواند.
آنگاه پرچم را که همچنان به حالت خود باقی و پس از بازگشت از خندق باز نشده بود به دست علی (ع) سپرد و او را همراه سی
نفر از خزرج به سوي بنیقریظه گسیل داشت. رسول خدا ابتدا یهودیان را به پذیرش اسلام دعوت کرد اما آنان نپذیرفتند و به ناچار
محاصره ادامه پیدا کرد و هر دو گروه به سوي یکدیگر تیراندازي میکردند. بنیقریظه مدتی در محاصره به سر بردند و از سوي
مسلمانان به آنان تیراندازي میشد. یهودیان بنیقریظه نَبّاش بن قیس را براي مذاکره فرستادند، او گفت ما به همانگونه که بنینضیر
.« نه، مگر آنکه تسلیم فرمان من شوید » : تسلیم شدند تسلیم میشویم. پیامبر (ص) فرمود

صفحه 60 از 305 خلاصه درس
ص: 49
چون کار بر یهودیان سخت شد و خداوند رعب و وحشت بر دلشان افکند از رسول خدا (ص) خواستند تا ابولُبابۀ بن عبدالمنذر را
که از همپیمانان بنیقریظه بود، نزد آنان بفرستد تا در کار خود با وي مشورت کنند. ابولبابه با اشاره به گلوي خود فهماند که آنان
را سر میبرد! این کار ابولبابه افشاي اسرار نظامی بود و کار تسلیم بنیقریظه را با مشکل روبهرو میکرد و به تأخیر میانداخت.
ابولبابه گوید هنوز گامی برنداشته بودم که ناگهان متوجه شدم به خدا و رسول او خیانت کردهام، از راه دیگري از پشت قلعهها به
مسجد النبی آمدم و خودم را به ستون بستم و گفتم از اینجا نخواهم رفت تا خدا توبهام را قبول کند.
228 از امام زینالعابدین (ع) نقل میکند که حضرت فاطمه (س) آمد تا طناب ابولبابه را باز کند ولی / سهیلی در الرَّوْضُ الأُنُف 6
« فاطِمَ ۀُ بَضْ عَۀٌ مِنِّی » : او گفت سوگند یاد کردهام جز رسول خدا فرد دیگري مرا باز نکند. پیامبر که آمد بند او را بگشاید فرمود
فاطمه پارهتن من است، یعنی اگر او هم باز میکرد به سوگند خود وفا کرده بودي. سهیلی گوید این حدیث دلالت دارد بر اینکه
کسی که فاطمه را سب کند همانا کافر شده است و کسی که به او درود بفرستد بر پدر وي درود فرستاده است.
در شبی که فرداي آن بنیقریظه تسلیم حکم رسول خدا (ص) شدند گروهی از یهودیان از قلعههايشان خارج و مسلمان شدند و
جان و مال خود را حفظ کردند. به دستور حضرت اسیران بنی قریظه را به ریسمان بستند و کالاهايشان را ضبط کردند. اوسیان نزد
رسول خدا (ص) آمدند و تقاضا کردند تا همانگونه که بنی قینقاع را به خزرجیان و عبدالله بن ابی بخشید بنیقریظه را نیز به اوسیان
ببخشد. وقتی اصرار کردند حضرت

صفحه 61 از 305 خلاصه درس
ص: 50
حکمکردن در این باره را به » : گفتند: آري. فرمود «؟ اگر حکم درباره ایشان را به مردي از شما واگذارم خشنود خواهید شد » : فرمود
پس از آنکه سعد حاضر شد گفت: من حکم میکنم مردانشان کشته، اموالشان قسمت و فرزندان و .« سعد بن معاذ واگذار کردم
زنانشان اسیر شوند. آیات بیست و شش و بیست و هفت سوره احزاب درباره جنگ بنیقریظه نازل شد.
صفحه 62 از 305 خلاصه درس
ص: 51
صفحه 63 از 305 خلاصه درس
ص: 52
خود آزمایی
1. نام دیگر جنگ احزاب چیست؟
2. موقعیت و مشخصات خندق را توضیح دهید.
3. پیمان شکنی یهود را شرح دهید.
4. نقش حضرت علی (ع) را در جنگ احزاب بیان کنید.
5. کدام سوره از قرآن به جنگ احزاب پرداخته است؟
6. علل شکست مشرکان در جنگ احزاب چه بود؟
7. فروپاشی اقتدار قریش از کدام جنگ آغاز شد؟
8. عاقبت بنیقریظه در جنگی به همین نام چه شد؟

صفحه 64 از 305 خود آزمایی
ص: 53
درس دهم غزوه